این ایام، روزهای شادی و سروره. ربیع الاول، دهه فجر و میلاد پیامبر(ص) و حضرت صادق(ع). خلاصه یه جورایی خوشحالیم. اما اگه به ته دلت رجوع کنی، یه غصه ای داره. نمیدونی از چیه، اما هست. شاید غم عصر یک جمعهء دلگیر دیگه ست که تو دلت داره ولوله میکنه. حق داری، عصرای جمعه خیلی دلگیره و غمگنانه است. اگر در اوج شادی و سرور هم باشی، و یا حتی شادمانه ترین لحظات رو اگر داری سپری می کنی. این اندوه رو داری. شادی و اندوهت، بی علت و بی حکمت نیست.
آخه امام صادق(ع)فرمودند:«شِیعَتُنا خُلِقُوا مِنْ فاضِلِ طِینَِتِنا وَ عُجِنُوا بِماءِ وَلایَتِنا یَحْزَنُونَ لِحُزْنِنا ویَفْرَحُونَ لِفَرَحِنا» شیعیان ما از باقیمانده گل ما آفریده شده اند، ولایت ما در سرشت آنان عجین گشته است، آنان با خوشی ما خوشحال و با ناراحتی ما ناراحتند. «شجره طوبی، ج 1، ص 3» دلگرفتگیت از انتظار و شادیت از سرور اهل بیت هم به همین برمیگرده. پ.ن: «بسم الله الرحمن الرحیم -برگزیده در مجله پارسی نامه در تاریخ جمعه 21 بهمن 90.
- برا سلامتی حضرتش:
اللهم کن لولیک الحجه بن الحسن، صلواتک علیه و علی ابائه، فی هذه الساعه و فی کل ساعه، ولیً و حافظاً و قائداً و ناصرا، و دلیلً و عینا، حتی تسکنه عرضک طوعا، و تمتعه فیها طویلا.»